مطالب بامزه و خنده دار ⎝⓿⏝⓿⎠ ، اعتراف هاي بامزه .خاطرات با مزه . سوتی ها بامزه.چرت و پرت،.. مطالب بامزه و خنده دار |
|||
حسنی نگو بلا بگو تنبل تنبلا بگو
نه فلفلی نه قلقلی نه مرغ زرد کاکلی هیچ کس باهاش رفیق نبود تنها روی سه پایه نشسته بود تو سایه بابای حسن اومد وگفت:حسنی میای بریم حموم نه نمیام نه نمیام میای بریم سلمانی نه نمیخوام نه نمی خوام دخر خوشگل و باحال اومد سراغ حسنی میای بریم... . . . . ادامه داستان رو شما بگید، ببینید به کجاها میرسه..منتظر ادامه داستان هستیم نظرات شما عزیزان: الهه
ساعت10:38---1 مرداد 1393
حسنی اول بره اسمشوعوض کنهچیچیه خواسمه داره/حسنی/خخخخخ
حسنی نگو بلا بگو تنبل تنبلا بگو.نه مرضیه نه راضیه نع دوست ابجی زریه<زری ابجی حسنیه>.هیچ کس باهاش رفیق نبود تنها توی سه پایه نشسته بود تو سایه دوست حسنی<ممد>اومدو گفت حسنی میایی بریم بیرون نه نمیام نه نمیام میایی بریم پاتوق<مکان همیشگی دوستان>نه نمیخا نه نمیخام .دختر خوشگلی رهگذر اومد ....این بهتر شد حالا دوستان بقیش با خودتون
سارا
ساعت14:04---22 تير 1393
مگه آذین باید جایی می رفت؟!!خب شاید رفته بوده بخوابه سپهر
سارا
ساعت1:30---22 تير 1393
من و آذین دوستیم ولی یه نگاه به کامنتت بکن خودت گفتی تو یه حموم میرن ...
سارا
ساعت1:03---22 تير 1393
سپهر زنونه مردونه جدا بوده...
خلاااااصه<حسنی:شماره بدم>
پاسخ: خخخخخخخخ حسنی میای بازی کنیم، حسنی میای شادی کنیم حسنی.... سارا
ساعت1:47---21 تير 1393
این از موضوع انشا دوران مدرسه سخت تره ...
موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان |
|||
|